خرابکار ناشناس
حتماً مشتاقید که این خرابکار را بهتر بشناسید.
من آنتونی رابینز هستم. از خانواده فقیر که جامعه آینده ای سرشار از فقر و تهیدستی را هنگام تولد برایش رقم زده بود.
همه می دانستند که من چه کاره می شوم و حتی شیوه غذا خوردن، تفریحات، طبقه اجتماعی وضعیت اقتصادی خانواده ام می توانستند پیش بینی کنند.
اما من یک روز وقتی جلوی آینه ایستاده بودم، خیلی سریع برگشتم و موجودی ناشناس، اما بسیار نزدیک به خودم را پشت سرم دیدم!
او همان خرابکاری بود که چند دقیقه قبل از آن صحبت کردم خرابکار به من گفت: تونی فایده ندارد! تو نه ثروت داری و نه چیزی که بتوانی با توسل به آنها خودت را از نردبان بالا بکشی.
تو باید همینجا و در همین زیرزمین بمانی و زندگی کنی تا روزی که از همین زیرزمین جنازه ات را به قبرستان عمومی منتقل کنند.
بله اینها را خرابکار در گوش من زمزمه کرد او بسیار در کار خود مهارت داشت اما من گوش نکردم. سریع قلم و کاغذی آماه کردم و چیزهایی را که میخواستم و آرزو داشتم به صورت عمودی نوشتم و بعد مقابل هر خواسته، بدون ملاحظه و ترس و پروا از کسی دقیقاً نوشتم چرا آن آرزو را دارم برای هر آرزو دقیقا نوشتم که چرا رسیدن به آن حقم است و چرا برای رسیدن به آن آرزو لحظه شماری میکنم.
وقتی کارم تمام شد و دوباره به آینه نگاه کردم دیگر آن خرابکار را ندیدم! او رفته بود! او دیگر با من کاری نداشت. او دیگرنمیتوانست مرا هنگام راه رفتن، یک قدم به عقب بکشد....
-------------------------------------------------
علت این که افراد به هدفهای خود نمیرسند و زندگی دلخواده خود را ندارند، تربیت غلط والدین، نداشتن فرصت در جوانی، عدم توفیق در تحصیل، سن زیاد یا کم است. همه این بهانه ها چیزی به جز نظام اعتقادی نیست که نه تنها محدود کننده که مخرب است.
صد سال پیش اگر می گفتتید که انسان ممکن است به کره ماه برود، شما را دیوانه حساب می کردند. اگر می گفتید می توان ظرف چند ساعت از نیویورک به لس آنجلس رفت، آدم مجنون و خیالاتی به حساب می آمدید.
انتخاب شده از کتاب فقط غیر ممکن غیر ممکن است از آنتونی رابینز
نظرات شما عزیزان:
.(,\"c
< >
_\\/_ ســــلام
.
.
../|\\
.(,\"c
< >
_\\/_ مـن آپـــــــم
[ جمعه 18 فروردين 1391برچسب:کتاب فقط غیر ممکن غیر ممکن است, ] [ 11:5 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[